کتاب اولدوز و کلاغها نوشتهی صمد بهرنگی داستانی جذاب و خواندنی از دخترکی تنها به نام اولدوز است که به ناچار با نامادریاش زندگی میکند. این دخترک که از دست آزارهای نامادریاش در عذاب است با کلاغی دوست میشود.
اولدوز نشسته بود تو اتاق، تک و تنها بود. بیرون را نگاه میکرد. زنباباش رفته بود حمام. در را قفل کرده بود. به اولدوز گفته بود که از جایش جنب نخورد، اگرنه میآید پدرش را در میآورد. اولدوز نشسته بود تو اتاق، نگاه میکرد، فکر میکرد، مثل آدمهای بزرگ تو فکر بود. جنب نمیخورد. از زنباباش خیلی میترسید. تو فکر عروسک گندهاش هم بود. عروسکش را تازگیها گم کرده بود. دلش آنقدر گرفته بود که نگو. چند دفعه انگشتهایش را شمرد، بعد یواشکی آمد کنار پنجره. حوصلهاش سر رفته بود. یکهو دید کلاغ سیاهی نشسته لب حوض، آب میخورد. تنهاییش فراموشش شد، دلش باز شد. کلاغه سرش را بلند کرد، چشمش افتاد به اولدوز. خواست بپرد، ولی وقتی دید اولدوز کاریش ندارد، نرفت. نوکش را کمی باز کرد. اولدوز فکر کرد که کلاغه دارد میخندد، شاد شد. گفتش: «آقا کلاغه، آب حوض کثیف است، اگر بخوری مریض میشوی.»
صمد بهرنگی (زادهٔ ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز – درگذشتهٔ ۹ شهریور ۱۳۴۷ در ارسباران) آموزگار، منتقد اجتماعی، داستاننویس، مترجم و محقق فولکلور زبان ترکی آذربایجانی ایرانی بود. کتاب ماهی سیاه کوچولوی بهرنگی مدتها نقش بیانهٔ غیررسمی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را بازی میکرد. با این وصف، صمد افکار چپ داشت اما عضو هیچ دسته و گروهی نبود و به گفتهٔ برادرش (اسد) او یک پای مسجد در مجالس ختم و عزا بود.
بهرنگی دربارهٔ خودش گفتهاست:«قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نَمی بود، به خود کشیدم؛ کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم میگوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنید، از همین بیشتر نصیب تو نمیشود.»
صمد نویسندگی را با طنزنویسی آغاز کرد. در دانشسرا همراه دو تن از دوستانش روزنامهٔ فکاهی دیواری به نام «خنده» را مینوشت که بسیار هوادار داشت. از سال ۱۳۳۶ مقالهها و قطعات فکاهی و طنزآمیز او در توفیق منتشر میشدند و این کار ۳، ۴ سالی دوام داشت. یک مقاله نیز در ماهنامهٔ کشکیات منتشر کرد و میخواست با آن ماهنامه، همکاری کند که مجله تعطیل شد. مطالب طنز صمد در مهد آزادی و مهد آزادی آدینه نیز چاپ شد که منتخب آنها در مجموعه مقالههای او آمدهاست.بهرنگی در ۱۳۳۹ نخستین داستان منتشرشدهٔ خود به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و زبان ترکی استانبولی به زبان فارسی و از فارسی به زبان ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. پژوهشهایی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز دربارهٔ علوم پرورشی از او منتشر شدهاست. وی در کتاب کندوکاو در امور پرورشی ایران واژههای گرفته شده از زبان عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانستهاست؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان با بهانههای باستانگرایی و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
سایت میهن دانلود تابع قوانین در زمینه حقوق مولفین و ناشرین است، چنانچه نسبت به محتوای این صفحه صاحب حق نشر هستید و درخواست حذف آن را دارید، خواهشمند است به ما اطلاع دهید.