نام : فلسفه به زبان ساده
نویسنده:اسماعیل سعادتی
حجم: 3.68 مگابایت
صفحات:230
فرمت:pdf
زبان: فارسی
توضیحات: فَلسَفه مطالعهٔ مسائلی کلی و اساسی، دربارهٔ موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خِرَد، ذهن و زبان است. تفاوت فلسفه با دیگر راههای پرداختن به چنین مسائلی، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافتهٔ فلسفه و تکیه آن بر استدلالهای عقلانی و منطقی است. در تعابیر غیرتخصصی به طور گستردهتر فلسفه به بنیادیترین عقاید، مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره دارد. واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد. در واقع فلسفه به دنبال کشف ماده المواد عالم است که جهان هستی از چه چیز به وجود آمده است. همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستداری خِرَد نیز هست و ریشهٔ یونانی دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است. مشهور است که نخستین بار سقراط واژه مذکور را به کار برده است؛ زمانی که از او پرسیدند: «آیا تو فردی خِرَدمند هستی؟» وی پاسخ داد: نه، اما خِرَددوست هستم.اگرچه فلسفه پژوهشی تخصصی است؛ اما ریشه اش در نیازهای مشترک مردمی است که هرچند فیلسوف نیستند، به این نیازها آگاهند.
تعاریف گوناگونی برای فلسفه وجود دارد از جمله:
ویتگنشتاین میگوید: فلسفه نبردی است علیه افسونزدگی ذهن توسط زبان.
ارسطو: فلسفه علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند.
در تاریخ فلسفه اسلامی: فلسفه عبارت است از علم به موجود بماهو موجود. (که همان نظر ارسطوست-البته به یاد داشته باشیم در مفاهیم عقلی، تقلید ممکن نیست. یعنی اگر دو شخص از راه عقل به چیزی دست یافتند، نمیتوان گفت که یکی ازدیگری تقلید کرده، بلکه هر دو یک مفهوم را درک کردهاند)
کانت: فلسفه شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
افلاطون: فلسفه لذتی گرامی است. خاستگاه فلسفه حیرت در برابر جهان است.
فیشته: فلسفه علم علم یا علم معرفت است.
هربارت: فلسفه تحلیل معانی عقلی است.
فلسفه مدرن: فلسفه یک روش سیّال و تغییرپذیر در مطالعه پدیدهها و افکار است.
در سده ششم قبل از میلاد مسیح که فلسفه در یونان باستان پیدا شد، به همه مطالعات نظری فلسفه میگفتند، و فیلسوفان نخستین در موضوعاتی کاوش میکردند که اکنون باید آنها را موضوعات علم به شمار آورد؛ اما علوم گوناگون که به نتایجی رسیدند که دربارهشان همرایی پدید آمد، از فلسفه جدا شدند و به رشتهای مستقل تبدیل گردیدند. ناممکن نیست که علوم دیگری از فلسفه جدا شوند، مثلاً منطق در راهی گام بر میدارد که به شاخهای مستقل از فلسفه تبدیل گردد.
از همین روست که فلسفه را مادر علوم نامیدهاند. بحث فلسفی بیش تر متوجه تفکر محض است. هدف این بحث در اصل آن است که اشتباهات برطرف گردد و دشواریها و پیچیدگیها از میان برداشته شود. آنگاه که از این وظیفه فراغت حاصل شود، آنچه برای فلسفه به جا میماند، پیامدهای نتیجه نیست؛ بلکه از میان رفتن چیزهایی است که پیش از آن مشکل و مسئله قلمداد میشدهاست.
فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبهای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداختهاند. به عنوان نمونه، علم فیزیک دربارهٔ اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیستشناسی دربارهٔ موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی میپردازد؛ ولی در فلسفه کلیترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود؛ موضوع تفکر قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح میگردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه میگوید: «فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند».
به طور خلاصه فلسفه مجموعه نتیجهگیریها نیست، بلکه بیش تر راه و روش تفکر است؛ از همین روست که فلاسفه تحصّلی، کارکردهای فلسفه را در سه حوزه منطقی، زبانشناختی و کاربردی (فلسفه علم، اخلاق، سیاست و…) دانستهاند.
دانلود با لینک مستقیم